خلاف جاده

شعر

کاش همیشه در کودکی می ماندیم تا به جای دلهایمان سر زانوهایمان زخمی می شد

نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت 15:50 توسط زایری| |

دعا کردم که تنها مال من شی/ تو تعبیر قشنگ فال من شی/

دعا کردم بدونی چشم به راتم/ هنوز دلبسته بغض صداتم/

اگه بازم دلت با دیگرونه/ چشات دنبال از ما بهترونه/

بذار با یاد تو دلخوش بمونم/ فقط دلتنگیات با من بمونه/

نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:,ساعت 13:30 توسط زایری| |

خیابانهای تنهایی دلی ولگرد میخواهد" و آوازم بدون تو سکوتی سرد میخواهد"

برایت مرده بودم تا برایم تب کند قلبت" ولی حتی نپرسیدی دلت همدرد میخواهد؟

نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:,ساعت 13:19 توسط زایری| |

بگذار سر به سینه من تا بگویمت اندوه چیست/

عشق کدامست؟ غم کجاست؟/ بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان/

عمریست درهوای تو از آشیان جداست/

نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:,ساعت 13:10 توسط زایری| |

به دنبال چه پایانی خلاف جاده ایستادی/ چرا تا عادتت کردم به فکر رفتن افتادی/ چرا باید به تنهایی 2باره بی تو برگردم/ کجای جاده بدبودم کجای قصه بدکردم/

نوشته شده در دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:,ساعت 11:10 توسط زایری| |


Power By: LoxBlog.Com